عشق با تو آغاز شد

یک روز زندگى با روشن بینى بهتر از صد سال عمر در تاریکیست

عشق با تو آغاز شد

یک روز زندگى با روشن بینى بهتر از صد سال عمر در تاریکیست

درد دل

من چه ساده ام وازصداقت سرشار ....
اما...
دنیا پرازریا ودروغ ومرا نیزاینگونه می خواهد...
امروزبرسادگی خود گریستم ...ویانه....خندیدم
وقتی دیدم چه راحت به اتهام ساده دلی ،
دل دیگری رارنجاندم...
آیا گناه ازمن بود که بی ریا بودم؟...یا نه....
یاگناه ازنگاه دیگران است که مراریاکارمی خواهند...
چگونه تاب آورم این نگاههای سنگین را...
می گریزم وخود راتنها می یابم.
در تنهایی غرق سکوت می شوم...
سکوتی سنگین که راه فریاد را برمن می بندد
وچه زجرآوراست فریادی که در درون
سینه ام حبس شده است...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد